♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ عشق یعنی به سادگی دست کسی را میگیری و به سختی هرگز رهایش نمیکنی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما تو فلسفه ی بودنِ این پنجره هایی... *~*~*~*~*~*~*~* دلم گواه خوبی نمیداد یه حس مزخرف افتاده بود تو وجودم باعث بیقراریم میشد، دستام یخ کرده بودن، قلبم تند میزد، دلشوره که میگن همینه نتونستم طاقت بیارم، با عجله یه لباس دم دستی پوشیدم و خواستم بزنم بیرون که مامان رو دیدم مادر جون کجا میری این وقت شب؟ دروغی سر هم کردم
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * شما ساعت چند هستید؟ من به وقت شیطنت هایم، ده صبحم سر حال و آفتابی حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مان که ختم میشود به یک استکان چای با عطر گل محمدی به وقت جدیت اما دوازده ظهرم به سختی و تیزی آفتابش... با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر... با شدت هرچه تمام تر میتابم به آنچه که میخواهمش کسل که باشم سه عصرم اصلا بلاتکلیف بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت... سکوت مشغله ی من است وقتی به وقت سه عصر باشم به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب ! حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی با چشمهایی گرفته و تیره تر از همیشه هایم در این وقت میتوانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید... شکننده ترین هم... و ترس... ترس من خود دوازده شب است انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد ترس من تاریک ترین ساعت من است... تپش بی امان قلبیست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است! آرام به همراه خنکای نسیمی که میپیچد توی دلم... با چشمهایی روشن تر از همیشه که حتی میتوان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند میتوانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند پاییز فرق دارد حالا تو بگو تو چه ساعتی هستی؟ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * فاطمه بخشی
جورى شده كه اگه تمام غم و غصه هامونم ازمون بگيرن . . . باز دنبال يه چيزى مى گرديم که . . . براش نگران باشيم . . . عادت ميشه ديگه لعنتى :)) ♦♦---------------♦♦
داستانی زیبا از مولانا پیرمردتهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت وبرای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد
گاهی وقتا اونقدر سختی ها رو سره یه نفر زیاد میشه که فقط به عواملی که دارند خرابش میکنن میخنده خنده هایی پر از درد خنده هایی که راحت با کوچک ترین مکان آرومی یواش یواش چهره ی خودشون رو عوض میکنن گریه میشن ، اشک میشن بغض میشن و میترکن آهااااای آدم های شهره حرف های طعنه دار و نگاه های زخم دار حواستون به حرفاتون ، به نگاه های معنی دارتون به رفتارتون باشه شاید گاهی فکر کنید که طرف مقابل نفهمیده ، و حالیش نیست ای کاش نفهمیده باشه میشناسم کسایی رو که طعنه ها ، زخم زبون ها ، بی اهمیتی ها رو میفهمن و ساکت میمونن آروم درون خودشون میشکنن وجودشون پر از آه میشه چشماشون ابری میشه شاید به نظر بیاد قدرت جواب دادن ندارند قدرت جواب دادن ندارند چون میدونند دل های شکسته به خدا نزدیک ترن و از آهشون میترسن قدرت جواب دادن ندارند چون دوست ندارند کسی ازشون دلگیر بشه قدرت جواب دادن ندارند چون بجای مغزشون دلشون تصمیم میگیره براشون قدرت جواب دادن ندارند چون با خودشون میگن ما که عادت داریم به زخم زبون و طعنه ها ، شاید اگه چیزی بگم ناراحت بشه قدرت جواب دادن ندارند چون بزرگیه خودشون رو تو کوچیک کردن و لگد مال کردن بقیه نمیبینند همیشه برای بالا رفتن خودتون بقیه رو پایین نکشید میشناسم دل هایی رو که با کوچکترین مهری دیوانه وار محبت پس میدهند ارزش هر کس به بزرگیه دلشه به پاکیه رفتارشه به محبت بی چشم داشته به سادگیه کلامشه وسلام * شیخ المریض *
زندگی میگذرد ، تو به آرامی کنارش بگذر شده لنگان لنگان ، یا که آرام آرام بکناری بنشین و نگاهی بنداز که چه تند میگذرد همه هستند مشغول گر زمین خورده کسی زیر پا له گشته بهتر است برگردیم بی خیاله دور اطرافو همه شلوغیاش همه عادت دارند بزنند حرف به پشت سره هم حال چه سازی زندگی بر میلش یا که از برای خود زندگی را سازی زندگی را خود ساز بر خودت سخت مگیر نون ماست هم میکند سیر هنوز میشود پشت موتور ، از وجوده گرمای پدر لذت برد گاه پیاده باشی مزه اش دلچسب است ریزه سنگ های جاده ؛ نوک کفشی خواهند تا برقص در آیند بی پولی بد دردیست ، همه چی هم پول نیست ، بوسه ی مادرها گرمیه دست پدر خنده های ته دل دست و پای سالم رفیقانی مشتی گاهی وقتا کافیس تا که بی پول باشی ، تا تو هم دریابی همه چی هم پول نیست زندگی بیهودس با چونین رسمی که ؛ همه دارند از پیش زندگی معنی اش خندیدن در سختیس که اگر هر سختی به تو گیرش افتاد تو فقط میخندی زندگی یعنی که تو همی میخندی به همه بدبختیت زندگی معنی اش خندیدن در سختیس شیخ المریض عمو حسین پیرزاد :shock: اولش متنی همینا رو گفتم بعد دیدم شعره نو شد :shock:
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم